دانلود قالب تنهایی

 

دانلود قالب تنهایی


کد قالب تنهایی را از کادر زير کپي کرده و در قسمت ويرايش قالب وبلاگ خود کپي نماييد



چرا بیشتر ما از تنهایی گریزانیم؟‌ چرا به محض اینكه تنها می‌شویم فوراً سعی می‌كنیم به هر وسیله‌ای كه شده (سراغ دیگران رفتن، به آنها تلفن زدن، گوش دادن به رادیو یا تماشای تلویزیون، مطالعه كتاب یا ورود به اینترنت خود را سرگرم كنیم تا از تنهایی درآییم؟ چرا وقتی هیچ یك از این وسایل و شیوه‌ها را در اختیار نداریم، كلافه و بی‌حوصله می‌شویم؟ پاسخ همه این سؤال‌ها یك چیز است: هراس از خود. وقتی تنها می‌شویم، در واقع نزد خویشتن خویش حضور پیدا می‌كنیم و چون تصویری مثبت از خود نداریم و اساساً با خود بیگانه‌ایم، قادر به تحمل خویش نیستیم و راهی برای فرار از این وضعیت می‌جوییم.
توجه انسان به ماهیت یگانه خود و تنهایی وجودی خویشتن و پرداختن به نهانی‌های درون خویش رفته رفته موجب آشتی او با خود می‌شود و همین امر همنشینی او با خویش را دلنشین می‌كند. استمرار در این امر به تدریج باعث انس آدمی به خلوت و تنهایی می‌شود از همین نكته روشن می‌شود كه چرا روح‌های بزرگ نه تنها هراسی از تنهایی ندارند، بلكه مشتاق آن هستند. تاریخ نیز گواهی می‌دهد كه همه انسان‌های بزرگ، از انبیا گرفته تا عرفا و حكما، با تنهایی انس داشته و از بودن در حضور خویش لذت می‌برده‌اند. نكته این است كه این روح‌های بزرگ ، آن‌قدر خویشتن خویش را آشنا و دوست‌داشتنی می‌یافتند كه نه تنها از حضور در محضر خویش ملول نمی‌شدند، بلكه چنین فرصت‌هایی را مغتنم می‌شمردند،‌ از آن استقبال می‌كردند و آن را به مجالی برای خلوت با معبود و راز و نیاز با محبوب تبدیل می‌كردند. در عوض، بیشتر ما به علت آنكه كمال و فضیلتی در خود سراغ نداریم از خود گریزانیم و تاب نشستن در محضر خویش را نداریم. اتفاقاً ترس از مرگ نیز ریشه در همین واقعیت دارد، چون مرگ وضعیتی است كه با آن پیوندهای بیرونی (اجتماعی) انسان قطع می‌شود و او با خویشتن خویش تنها می‌ماند.
 
بازیافت خویش

حال اگر هراس از تنهایی نشانه ترس ما از خویشتن خود باشد، چگونه می‌توان بر این هراس غلبه كرد؟ راه‌حل فقط در یك چیز است: بازیافتن خود. ولی این تلاش می‌باید در بستر همین زندگی اجتماعی صورت پذیرد،‌ نه در انزوای مطلق و گریز كامل از آدمیان،‌ چون این شیوه نه با فطرت بشر سازگار است، نه با ضرورت‌های زندگی این جهانی همخوانی دارد. دشواری‌ كار نیز از همین جا ناشی می‌شود كه هر انسانی از روی طبع یا ضرورت، در جامعه زندگی می‌كند، ‌ولی با اندك تأملی درمی‌یابد كه موجودی است یگانه و تنها كه با وجود همه ارتباطات بیرونی و اجتماعی، ‌هویتی فردی و مختص خویش دارد. نه این امكان برایش فراهم است كه از جامعه و ارتباطات اجتماعی خویش به صورتی كلی رهایی یابد و به خود بپردازد،‌ نه اینكه پیوندهای اجتماعی او می‌تواند جایگزین هویت فردی و شخصی او شود. او خودش است و خویشتن خود، تا با خود چه سودا كند.

راه هاى نجات

اين که در طريق نجات چنين فردى چه مى توان کرد مسائلى مطرح است که اهم آنها به اين قرار مى باشد:
1ـ رفع علل: اولين گام اين است که علل و منشاء انزواجوئى او را پيدا کنيم و سعى به عمل آوريم تا علل از ميان برداشته شوند. فى المثل اگر مساله محروميت، سرزنش ها، کشمکش ها، ملامت وجدان، عدم احساس امنيت که باعث پديد آمدن اين حالات در او مى شود بايد از ميان برداريم تا راه براى حيات و معاشرت فراهم گردد.
2ـ تذکرات: تذکر به نوجوان و جوان که تو بحمدالله بزرگ شده اى و بايد در سنگر حيات اجتماعى شغلى و وظيفه اى را عهده دار گردى، هم چنين ياد آورى به او که در چه وضع و موقعيت مهمى است، مى تواند تا حدودى سازنده باشد و او را به راه آورد. از اين تذکرات نبايد غافل بود، بايد به آنها تفهيم شود که در عين وجود دشوارى هائى در جامعه، آسايش ها و لذتهائى هم وجود دارد و بايد از آن استفاده کرد.
3ـ شناساندن او: همين که نوجوان و جوان دريابد که در چه وضع و موقعيتى است، چه ارزش و قيمتى در جامعه براى او قائل هستند، از ناراحتى و انزواى او کاسته خواهد شد. بايد به او تفهيم گردد که اين انزوا جوئى در مواردى ناشى از خودخواهى است و بايد از آن دست بکشد و از رفتارش پشيمان گردد. در جمع هر چند که او از رفتار و مسائلش آگاه تر باشد نابسامانى و انزوا در او اندک تر است.
4ـ ايجاد کار و اشتغال: بيکارى و عدم وظيفه بلاى بزرگى است. بايد براى نوجوان و جوان کارى و وظيفه اى معين کرد. اشتغالى براى او معين نمود و از او خواست که آن را متعهد باشد و انجام دهد. البته اگر اين تعيين وظيفه از دوران کودکى شروع مى شد مسائل بيشتر قابل حل بود.
5ـ ايجاد عادات خوب: براى نجات نوجوان و جوان از انزوا گاهى مى توان از راهنمائى هاى عملى براى ايجاد عادات خوب استفاده کرد مثلا او را واداشت به هر کس که رسيد سلام کند، در مواجهه با افراد، خوشرو و متبسم باشد، به ديگران دست دهد، از ديگران احوال بپرسد و .... اين امر در رفع بسيارى از نابسامانى هاى روانى کمک خواهد کرد.
6ـ اهميت دادن به او: براى اين که نوجوان و جوانى را از انزوا نجات دهيم ضرورى است که به او توجه کنيم، براى کارش اهميت قائل شويم، خود را در غم وشادى او شريک بدانيم، به او محبت کنيم، به حسابش آوريم، تا او به تدريج به جمع و اجتماع راغب شود، لذات مصاحبت را دريابد و خود را از محروميت از مصاحبت و همکارى با پاکان محروم ندارد.
7ـ تنها گذاردن: در مواردى هم ضرورى است لحظاتى او را در حال انزوا تنها بگذاريم تا احيانا اگر عقده و ناراحتى دارد بيرون بريزد با خود باشد، گريه کند، و باصطلاح خود را سبک نمايد. وجود چنين انزواهاى تسکين دهنده به شرطى که تداوم نيابد بد نيست. در او حالت تعادل و موازنه اى ايجاد مى کند.
8ـ مانوس کردن با خدا: و بالاخره بکوشيد او را با خدا مانوس کنيد، تا راز دلش را با او در ميان بنهد، دلش را به لطف و عنايت او گرم کند و احيانا اگر تنهاست، با او سخن بگويد، حرف بزند، ذکر داشته باشد اين امر به خصوص در انزواهاى اجبارى، مثل زندگى در سلولهاى انفرادى براى مردان خدا بسيار سازنده و کارساز بوده است و آن ها را از خطرات بزرگى که در کمين شان بوده است دور ساخته است.



Share تاريخ: 1394/04/16 مشاهده : 340

آخرین قالب های ارسال شده :